نشسته بود رو زمین و داشت یه تیکه هایی رو از رو زمین جمع می کرد . بهش گفتم : کمک می خوای ؟
گفت : نه
گفتم خسته میشی بزار خوب کمکت کنم؟

گفت : نه ، خودم جمع می کنم

گفتم : حالا تیکه های چی هست ؟ بدجوری شکسته مشخص نیست چیه ؟

نگاه معنی داری کرد و گفت : قلبم . این تیکه های قلب منه که شکسته . خودم باید جمعش کنم


99 داستان عاشقانه تیکه ,رو ,های ,شکسته ,جمع ,زمین ,جمع می ,رو زمین ,تیکه های ,چیه ؟نگاه ,؟نگاه معنیمنبع

غروب

یادمون باشه

داستان عاشقانه حلقه

خیانت در عشق

عشقتان را حفظ کنید

دل

گفتگو با خدا

مشخصات

آخرین جستجو ها

seo tools پارکت ارزان قیمت فینگرفود قاب موبایل اپل جک پارکینگ موتور لاین لپ نظافت منزل موزیک کوردی ،دانلود اهنگ کردی جدید خرید عروسک برای نوزاد هواداران پروفسور محمدمهدی زاهدی